کلاغ خسته ی قدیم
بازم به خونه ش نرسید
گنجشکک اشی مشی
از بوم خونمون پرید
قصه بازم همونه و
خوب و بدش همون که بود
افتاب و مهتابش همون
به زیر گنبد کبود
فقط یه کم ماشینیه
یه خورده با کلاس شده
جوونهای الافی که
به روی نت پلاس شده
دلا به دنبال یکی
که بشنوه حرفشونو
خدا کجاست نمی دونم!
گم کرده ام mailشونو!!
قصه هامون عجیب شده
دیو سیاه تو خونه هاست
همه به هم می پّریم و
انگار که خونه قتلگاست!!
از یادمون رفته یه روز
پیش خدا عزیز بودیم
از سگ و گربه بدتریم
اسیر خودهای خودیم
کاشکی خدا چاره کنه
عقل ما رو به راه بشه
دوباره ادم بشیم و
وقت طلوع ماه بشه...